رفتگری که دنیا را عاشق خود کرد...

ساخت وبلاگ
image ابوذر شاه امیری
FCBarcelona.ir

در 24 امین طلوع از ژانویه سال 1987 در سالتو اوروگوئه به دنیا آمد. چهارمین پسر از خانواده‌ای پر جمعیت و 9 نفره با 7 پسر بود. برادر بزرگترش پائولو، فوتبال حرفه‌ای بازی می‌کرد و بی‌شک عشق به فوتبال در همان کودکی در وجود او جریان یافت. 7 سال داشت که خانواده‌اش شهر کوچک و فقیر سالتو را رها کرده و به مونته ویدئو نقل مکان کردند تا رویای زندگی بهتر و مرفه‌تر را برای خود ترسیم کنند ولی آن چه که از این بلند پروازی‌ها نصیب او شد، جدایی والدینش بود... به مناسبت ۳۱امین سالروز تولد لوئیز سوارز، نگاهی انداخته‌ایم به داستان زندگی پر فراز و نشیب او. با ما همراه باشید!

image

در حالی که فقط 9 سال داشت و در همان آغاز طعم تلخ تنهایی را می‌چشید. چند سال بعد در حالی که بچه‌های هم سن و سالش به بازی‌های کودکانه مشغول بودند، او رویاهای کودکی‌اش را دور ریخته بود و مجبور بود خیابان‌ها و سنگفرش‌های مونته ویدئو را جارو کند؛ آری او رفتگر شده بود، اما بی‌تردید این پایان قصه او نبود...

روز‌ها را با با جارو کردن محله‌ها می‌گذراند، محله‌هایی که با جارو کردنشان میتوانستی رنگ و بوی اعتیاد و مواد مخدر را پیدا کنی، همان چیزی که برای پایان دادن به زندگی‌ات کافیست، حتی اگر هنوز 20 سالت نشده باشد. تا آن که آن شب فرا رسید، شاید زندگی‌اش به بیراهه می‌رفت اگر آن شب چشمش به صوفیا نیفتاده بود؛ دختری از خانواده‌ای متمول که هیچ وجه اشتراکی با او نداشت. بعدها در کتاب خاطرش نوشت: «بهترین لحظات زندگی‌ام بود. یک هفته خیابان‌های شهر را جارو می‌کردم و حقوقم فقط به اندازه‌ای بود که آخر هفته با صوفیا چند ساعتی را درکافه‌ای بنشینم و حرف بزنم». و سپس: «حاضر نیستم خاطرات آن روزها را با هیچ چیز دیگری عوض کنم». جمله‌ای تامل برانگیز که هزاران حرف پشتش بود.

روز‌ها می‌گذشت و او هر هفته پول‌هایش را جمع می‌کرد؛ جمع می‌کرد تا صوفیای زندگی‌اش را ملاقات کند؛ جمع می‌کرد تا قرارهای همیشگی بعد از ظهرهای یک شنبه‌اش با صوفیا پا برجا باشد. تا این که در یکی از این ملاقات‌ها صوفیا گفت که هفته بعد نمی‌تواند با او ملاقات کند و قرار است برای ادامه زندگی همراه خانواده‌اش به بارسلونای اسپانیا برود. او پسِ این حرفا سرش را چرخاند و با سکوت از کافه خارج شد. رفتگر منطقه مونته ویدیو تلخ‌ترین روز‌هایش را می‌گذراند؛ همان پسری که شب‌ها را بر روی کارتون‌های خیس و نم کشیده شهربه صبح می‌رساند، شب‌های دردناکی که می‌توانند هر مرد بزرگسالی را از پا در آورند، چه برسد به او که نوجوانی بیش نبود.

image

مدتی در افسردگی به سر برده بود و همان جا می‌توانست پایان زندگی‌اش باشد، می‌توانست سر از قاچاق مواد مخدر در بیاورد ولی نه، انگار هنوز کورسوی امیدی بود، انگار چیزی در وجودش او را صدا می‌زد؛ طوری که خودش می‌گفت: «بعد از رفتن صوفیا هیچ چیز برایم مهم نبود، فقط فوتبال؛ بیشتر هم‌تیمی‌هایم در تیم ناسیونال خوشگذرانی می‌کردند اما من هیولایی در وجودم داشتم که تشنه موفقیت بود».

اما این هیولای وجودش چگونه آنقدر بزرگ شده بود؟ چگونه آنقدر که زندگی‌اش را وقف فوتبال کرد؟ صوفیا در لحظه جدایی به او گفته بود: «زندگی‌ات را وقف فوتبال کن چون این لعنتی ما را خوشبخت می‌کند». او فوتبال را برای علاقه‌اش به آن بازی بر نگزید؛ او فوتبال را برای رسیدن به معشوقه‌اش بازی کرد! او می‌خواست در اروپا باشد تا بتواند به صوفیا برسد، تا بتواند فاصله را کوتاه‌تر کند.

19 سال داشت که رفت، رفت تا به آرزوهایش جامعه عمل بپوشاند و می‌خواست با فوتبال این کار را کند، هم چون دیگر پسران شرور آمریکای جنوبی که از دل فقر و گرسنگی برآمده بودند، مثل ماردونا، مثله پله، مثل توز، مثل ریوالدو، مثل ... و مثل او؛ لوئیس آلبرتو سوارز دیاز یا همان لوئیزیتو.

لوئیزیتو کار خود را به عنوان بازیکنی جوان درسال 2003 از تیم ناسیونال آغاز کرد. او به پیشنهادات مختلف ازسوی باشگاه‌ها پاسخ منفی می‌داد و دلیلش هم روشن بود؛ فقط اروپا، فقط صوفیا. تا اینکه در سال 2006 با پیشنهادی از سوی باشگاه خرونینگن هلند به این تیم پیوست و ناسیونال را در حالی که در 34 بازی در این تیم 12 گل به ثمر رسانده بود، ترک کرد. او در یک سال حضورش در خرونینگن، 37 بازی انجام داد و موفق شد 15 گل را به نام خودش ثبت کند و سرانجام در سال 2007 به تیم اول فوتبال هلند یعنی آژاکس پیوست.

او کم کم داشت به خواسته‌اش می‌رسید؛ او به آژاکس آمده بود، به یکی از قدرت‌های فوتبال جهان با 4 قهرمانی اروپا! موفقیت‌ها یکی یکی از راه می‌رسیدند و پسر ترک تحصیل کرده سالتو، سال 2009 در کلیسایی در بارسلونا با صوفیا ازدواج کرد و به مهمترین هدفش رسید. حال فوتبال وسیله رسیدن به خواسته‌های دیگرش شد. گویا موفقیت و پیروزی طعم شیرینی برایش داشت.

image

در فصل 2011-2010، در آخرین روز‌های حضورش در آژاکس، توانست به رکورد 100 گل با پیراهن این باشگاه دست یابد و نام خود را در کنار بزرگانی چون کرایف و فان باستن قرار دهد. او در4 فصل حضور در آژاکس، در 159 بازی 111 گل را به ثمر رساند.

در ژانویه 2011 سوارز با مبلغ 22/8 میلیون پوند به پر افتخارترین تیم انگلستان یعنی لیورپول پیوست. او در لیورپول بسیار خوش درخشید و حتی تا آستانه قهرمانی با این تیم نیز پیش رفت که شاید اگر آن سر خوردن لعنتی جرارد نبود، آنطور دراماتیک از دست نمی‌رفت. استیفن جرارد رویای او و البته رویای خودش و رویای 24 ساله باشگاهش را نقش برآب کرده بود.

درکوپا آمریکای 2011 به همراه دیگو فورلاند بهترین بازیکنان تیم بودند و بعد ازمقام چهارمی جام جهانی 2010، کشورشان را بعد از 16 سال قهرمان کردند. او در لیورپول 133 بازی انجام داد و 82 گل زد. سرانجام در فصل 2015-2014 به بارسلونای اسپانیا پیوست. تیم محبوبش، محبوب دوران نوجوانی‌اش در کوچه‌های مونته ویدئو. او در بارسلونا به تمام افتخارات ممکن دست یافت و تاکنون در ۱۷۴ بازی آمار خیره کننده 1۳۷ گل را به ثبت رسانده است.

image

او از دید خیلی‌ها چهره منفوری است، نفرتی که شاید بخش اعظمش به خاطر گاز گرفتن‌های فراموش ناشدنی درون زمین باشد؛ ازایوانویچ تا کیلینی، حرکاتی که بیشتر کودکان انجام می‌دهند، کودکانی که وقتی به خواسته‌هایشان نرسند، باهم دعوا می‌کنند و هم دیگر را گاز می‌گیرند!

رفتار سوار برخاسته از نوع زندگی اوست، شاید به علت دعواهای کودکانه‌ای که هیچگاه نداشت، بازی‌های کودکانه‌ای که هیچگاه انجام نداد، بازی‌هایی که در دل سنگفرش‌های مونته ویدئو دنبالشان گشت ولی نیافت و شاید برخواسته از خشونتی است که در واکنش به عصبانیت در محله‌های کثیف مونته ویدئو از خود نشان می‌دهند، برخواسته از نزاع‌های خیابانی، برخواسته از فقر و سختی و فشارهای روحی.

image

کافی است شادی پس از گلش را ببینید؛ پس از گل فریاد می‌کشد، فریادی که برخواسته از هیولای درونش بود، فریادی که نشان می‌دهد هنوز هم تشنه موفقیت است، فریادی که نشان رنج و سختی است، فریادی که نشان از خوابیدن بر روی کارتون‌های خیس مونته ویدئو است؛ و بعد ازآن فریاد، یک دو سه، سه بوسه بر سه انگشت، سه بوسه که روایت گر کل زندگی اوست، روایت گر صوفیا وفرزندانش، روایت گر خانواده‌اش.

زندگی لوئیزیتو بسیار شبیه به یک فیلم درام است، درامی عاشقانه، عشقی که او را از فرش به عرش رسانده بود، فقط در یکه دهه! و او اکنون اینجاست در بارسلونا در کنار صوفیا، او اکنون آن بالاست، جایگاهی که همیشه آرزویش را داشت.

خبرگزاری بارسلونا...
ما را در سایت خبرگزاری بارسلونا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی redandblue بازدید : 221 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 8:29

نويسندگان

نظر سنجی

قهرمان این فصل چمپیونز لیگ کیست؟

خبرنامه